English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5985 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to start a motor U موتوری را بکار انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
actuate بکار انداختن
actuate U بکار انداختن
exploit U :بکار انداختن
call forth U بکار انداختن
exploits U :بکار انداختن
to put in motion U بکار انداختن
exploiting U :بکار انداختن
operational U قابل بکار انداختن
to set to work U بکار وا داشتن یا انداختن
To operate something . U چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
automotive U وسیله موتوری موتوری
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
physical motor pool U پارک موتوری ساختمان دار پارک موتوری تاسیسات دار
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
motor vehicle U خودرو موتوری
motorize U موتوری کردن
ferry U قایق موتوری
powerboats U قایق موتوری
pool U پارک موتوری
motorization U موتوری کردن
moped U دوچرخهی موتوری
mopeds U دوچرخهی موتوری
powerboat U قایق موتوری
pools U پارک موتوری
pooled U پارک موتوری
motorbike U دوچرخهی موتوری
motorbikes U دوچرخهی موتوری
motor vessel U کشتی موتوری
motor unit U یکان موتوری
gasboat U قایق موتوری
motorcades U کاروان موتوری
motor scooter U روروک موتوری
aerodyne U هواپیمای موتوری
push bikes U در برابردوچرخه موتوری
motor drive U محرکه موتوری
motor pool U پارک موتوری
motor fule U سوخت موتوری
motorboat U قایق موتوری
motorboats U قایق موتوری
push bike U در برابردوچرخه موتوری
ferrying U قایق موتوری
ferries U قایق موتوری
ferried U قایق موتوری
motorized U یکان موتوری
motorcade U کاروان موتوری
motorboat engine U قایق موتوری
daycruiser U قایق موتوری کوچک
motorboat racing U مسابقه با قایق موتوری
outboarder U راننده قایق موتوری
powerboat racing U مسابقه با قایق موتوری
pool equipment U وسایل پارک موتوری
panel truck U بارکش کوچک موتوری
powerboating U راندن قایق موتوری
power driven vessel U یگان شناور موتوری
diver U راننده قایق موتوری
speedboats U قایق موتوری سرعت
motor vehicle U وسیله نقلیه موتوری
motor transport U حمل و نقل موتوری
motorsports U ورزشهای با وسایل موتوری
motor launch U قایق موتوری کرجی
speedboat U قایق موتوری سرعت
parasailing U بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومبیل یا قایق موتوری بلند شدن در هوا با چتر بکمک قایق موتوری
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
motorcar U وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
powerboat U قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
powerboats U قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
motorized U یکان موتوریزه محمول موتوری
convoy U کاروان دریایی ستون موتوری
convoys U کاروان دریایی ستون موتوری
drag boat U قایق موتوری مسابقه سرعت
cigarrette U قایق مسابقه بزرگ موتوری
kick over <idiom> U موتوری که شروع به کار میکند
outboard motor U موتوری که روی قایق سوارشده
outboard motors U موتوری که روی قایق سوارشده
power mower U چمن زن یا علف چین موتوری
movement table U جدول حرکت ستونهای موتوری
automotive U تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
storm boat U نوعی قایق سبک هجومی موتوری
motors U موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
speedboats U کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
speedboat U کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
convoy assembly port U بندر محل تجمع ستون موتوری
motor traffic U رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
motor torpedo boat U قایق موتوری سریع السیراژدر انداز
motor- U موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
contact ion engine U موتوری برای ایجاد تراست درفضا
sea skiff U قایق موتوری به اندازه متوسط با کابین
tractive force U نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
motor U موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
cabin cruiser U کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
cabin cruisers U کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
motored U موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده
holed U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
stepper motor U موتوری که طبق دستوری کامپیوتر به آرامی می چرخد.
holing U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
truck trailer U ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
holes U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
stepping motor U موتوری که طبق دستوری کامپیوتر به آرامی می چرخد.
dead engine U موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
hole U نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
sportfisherman U قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
tractors U تراکتور یا ماشین شخم زنی گاو اهن موتوری
tractor U تراکتور یا ماشین شخم زنی گاو اهن موتوری
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
predicted log racing U مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
parakiting U بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومیبل یا قایق موتوری
radialengine U موتوری که استوانههای ان بشکل پرههای چرخ قرارگرفته باشند موتورچرخی
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
whaleboat U قایق موتوری یا پارویی درازو باریک مخصوص صید نهنگ و غیره
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
turbofan U موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
let down U پایین انداختن انداختن
scooter U روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooters U روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
to jump-start an engine U موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
motor vehicle industry U صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
users U بکار برنده
user U بکار برنده
abuse U بد بکار بردن
busy in U دست بکار
busy at U دست بکار
abused U بد بکار بردن
actuation U بکار اندازی
conspicuious consumption U بکار برده شد
commodious U بکار خور
applying U بکار بردن
practicals U بکار خور
put forth U بکار بردن
apply U بکار بردن
applies U بکار بردن
practical U بکار خور
abusing U بد بکار بردن
activation U بکار واداری
bleached U بکار رود
bleach U بکار رود
subornation U اغواء بکار بد
abuses U بد بکار بردن
actuator U بکار اندازنده
bleaches U بکار رود
knowledgeable U وارد بکار
applicable <adj.> U بکار بردنی
suitable <adj.> U بکار بردنی
useful <adj.> U بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> U بکار بردنی
utilizable <adj.> U بکار بردنی
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilize U بکار زدن
utilising U بکار زدن
he is of no service to us U بکار ما نمیخورد
investiture with an office U برگماری بکار
get down to work U بکار پرداختن
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilised U بکار زدن
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilises U بکار زدن
turn to U بکار پرداختن
handle U بکار بردن
to put forth U بکار بردن
to tackle to U بکار چسبیدن
serve U بکار رفتن
served U بکار رفتن
serves U بکار رفتن
usable <adj.> U بکار بردنی
misemploy U بد بکار بردن
to come into operation U بکار افتادن
to make use of U بکار بردن
handles U بکار بردن
utilizing U بکار زدن
wage income U درامدمربوط بکار
applied U بکار بردنی
useable U بکار بردنی
utilizer U بکار برنده
utilizes U بکار زدن
drives U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
pre engage U از پیش بکار گماشتن
get to work U دست بکار زدن
answering U بکار امدن بکاررفتن
answers U بکار امدن بکاررفتن
he used violence U زور بکار برد
impressment U بکار اجباری گماری
answer U بکار امدن بکاررفتن
avocational U وابسته بکار فرعی
play upon words U جناس بکار بردن
multilaunching U اغاز بکار چندتایی
Recent search history Forum search
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1nonconversation
1preppy
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1In dubio mitius
0دست را دورگردن کسی انداختن
1امولایت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com